تعاملات فعال، سازنده و همافزای دانشگاهها با محیط پیرامون بهطور عام و صنعت بهطور خاص، یکی از مبانی توسعه دانشگاهها و مطالبات جامعه از این نهاد پیچیده و سرنوشت ساز است. تعاملات گسترده و پیوسته دانشگاهها با محیطهای نزدیک و دور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، زیستم چکیده کامل
تعاملات فعال، سازنده و همافزای دانشگاهها با محیط پیرامون بهطور عام و صنعت بهطور خاص، یکی از مبانی توسعه دانشگاهها و مطالبات جامعه از این نهاد پیچیده و سرنوشت ساز است. تعاملات گسترده و پیوسته دانشگاهها با محیطهای نزدیک و دور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، زیستمحیطی، یک ضرورت برای بقا و پایداری دانشگاه بوده و کمتوجهی به محیط و تحولات آن میتواند دانشگاه را بهصورت فیزیکی یا ماهیتی، از صحنه جامعه و نقشآفرینی برای پیشرفت، محو کند. اینکه چگونه برخی دانشگاهها بدون تعاملات اثربخش با محیط و صنعت، بیدغدغه در قید حیاتاند و با خیال آسوده در جزیره مستقل و برج عاج خودساخته به حیات خود ادامه می دهند، ناشی از این نکته اساسی است که اصولا در حقیقت این گونه دانشگاهها به معنای دقیق کلمه دانشگاه نبوده و تلقی آنها از عنوان با شکوه دانشگاه، توهمی بیش نیست. در این مقاله، با تکیه بر برخی نظریههای موجود نظیر الگوی همکاریهای سهجانبه دولت، دانشگاه و صنعت، ایده دانشگاه کارآفرین، نظریه خدمت- یادگیری و نظریه نظام ملی نوآوری، فسلفه و چرایی تعاملات دانشگاه با صنعت و سازگاری آن با محیط پیرامون به روش مرور اسنادی، بررسی شده است. بر اساس یافتههای این پژوهش، تعاملات حقیقی دانشگاه با محیط و صنعت نه تنها برای ایفای نقش و مسئولیت اجتماعی و شهروندی علمی دانشگاه، بلکه برای تحول و توسعه سازمانی و نهادی، کارآمدی برنامه های درسی، ارتقای سطح یادگیری واقعیتمحور و زمینهمند دانشجویان، توسعه هیأت علمی، تقویت سبکها و تواناییهای رهبری و بهسازی کارکنان دانشگاهها ضروری است.
پرونده مقاله
تحقق اهداف مندرج در سند چشم انداز بيست ساله 1404 و دستيابی به جايگاه نخست علمی، فناوری و اقتصادی منطقه، مستلزم طی طريق مسير توسعه مبتنی بر دانش در سالهای پيش رو در کشور است که دگرديسی اقتصاد تک محصولی و متکی بر نفت به اقتصاد دانش، از جمله الزامات اساسی آن محسوب میشود. چکیده کامل
تحقق اهداف مندرج در سند چشم انداز بيست ساله 1404 و دستيابی به جايگاه نخست علمی، فناوری و اقتصادی منطقه، مستلزم طی طريق مسير توسعه مبتنی بر دانش در سالهای پيش رو در کشور است که دگرديسی اقتصاد تک محصولی و متکی بر نفت به اقتصاد دانش، از جمله الزامات اساسی آن محسوب میشود. تحقق اقتصاد دانش با رويکردی جهانی نيازمند پيدايش، نضج و برقراری تعاملات پويا ميان نظامهای ملی علم، فناوری، نوآوری و کارآفرينی در کشور است که نظام ملی نوآوری از جايگاه ويژهای در اين ميان و در راستای دستيابی به توسعه و اقتصاد مبتنی بر دانش برخوردار است. نهادهای اساسی شکل دهنده نظام ملی نوآوری بر اساس الگوی مارپيچ سه عاملی اتزكويتز و ليدسدروف مشتمل بر سه نهاد دولت، دانشگاه و صنعت است. از ديگر سو، اشاعه، ترويج و تعميق فرهنگ کارآفرينی در ميان آحاد جامعه به طور اعم و در ميان سه نهاد اساسی فوق در سطوح کلان، ميانی و خرد به طور اخص، به عنوان يکی از مهمترين الزامات و پيش نيازهای تحقق و توسعه نظام ملی نوآوری در کشور محسوب میشود. بنابراين مقاله حاضر در بخش نخست به تبيين جايگاه نظام ملی نوآوری در فرايند توسعه ملی خواهد پرداخت، سپس توسعه فرهنگی کشور به ويژه در حوزه نوآوری و کارآفرينی مورد مداقه قرار خواهد گرفت و در نهايت علاوه بر تشريح نقش توسعه فرهنگ کارآفرينی در شکل گيری و گسترش نظام ملی نوآوری، راهکارهای اجرايي به منظور ارتقا و بهبود اين خرده فرهنگ ارزشمند و اساسی در کشور ارائه خواهد گرديد.
پرونده مقاله
برقراري و تقويت روابط میان نهادهاي علمی و بنگاههاي صنعتی از مهم ترین موضوعات سیاست گذاری نوآوری در کشورهای مختلف است. ایجاد و تقويت اين ارتباطات، زمینه ايجاد، انتقال و انتشار و بهرهوري از ذخاير دانش در سطح نظام ملی نوآوری را فراهم می-سازد. در كشورهاي مختلف، مکانیزم ه چکیده کامل
برقراري و تقويت روابط میان نهادهاي علمی و بنگاههاي صنعتی از مهم ترین موضوعات سیاست گذاری نوآوری در کشورهای مختلف است. ایجاد و تقويت اين ارتباطات، زمینه ايجاد، انتقال و انتشار و بهرهوري از ذخاير دانش در سطح نظام ملی نوآوری را فراهم می-سازد. در كشورهاي مختلف، مکانیزم های رسمی و غیررسمی مختلفی برای ارتباط میان بخش های علمی و صنعتی استفاده ميشود كه ميتوان از تجارب آنها برای ایجاد این ارتباطات در كشور الگوبرداري کرد.
در مقاله حاضر، تجارب نهادهای برخي از كشورها که مرتبط با ایجاد ارتباط بخش علمی (دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی) و بخش صنعتی و کمک به تجاری سازی دستاوردهای تحقیقاتی و گسترش شرکت های دانش بنیان میبا شند، مورد تحليل قرار گرفته و در نهايت مدلی مفهومی برای شناخت و ارزیابی تعاملات بخش های علمی و صنعتی ارایه شده است. چارچوب پیشنهادی این مقاله
می تواند تبیین کننده ابعاد مختلف ایجاد ارتباط بخشهای علمی و صنعتی باشد.
پرونده مقاله